ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خواندهای به گوش من این، مهربان من
هارون جان اگه بتونی اون لیست پایین وبلاگ رو به بالا منتقل کنی بهتر میشه.
ولا کوشش میکنم نمیدونم یه جوری از پیشم خراب شد ... همی کود که باید به بالا انتقال بته همو را درست خواهم کرد بعدش ان شالله که درست مشه.... غزاله عزیز امیدوارم که زندگی به خوبی بگذرد و فامیل همه خوب باشند ان شا لله